نارگیل

هندوانه مو دار

نارگیل

هندوانه مو دار

  • ۰
  • ۰

مکتوبات ۳

 

  فقط گندم بخواند

 سلامی دوباره

 سلامی به گرمی ...

 ملالی نیست جز ...

 چه خوب شد مکتوبات نوشتن را از سرم انداختی ! مکتوبات بی مخاطب مثل ماهی بدون آب است ، زود میمیرد ، غصه می خورد ، آن حس پرتاب شدگی لعنتی !

 بگذریم . 

 اصلا نمیدانم این زبان محاوره و کوچه و بازار از کجا آمد به سراغ این نوشته .

 میخواهم برایت قصه بگویم ، فرهنگ شفاهی ، محاورات را می طلبد ، بر خلاف فرهنگ مکتوب.

 ویکو میگه : وقتی تمدن به فرهنگ مکتوب رسید ، زمینه ی نابودی آن فراهم می گردد ! اگرچه مخاطب ویکو من نبودم ، اما خوب فهمیدم چه گفت .

 یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ، یکی نشسته بود !

 تکیه داده بود به درخت ، درخت محکم ، درخت محکمی که ریشه ی ضعیفی داشت.

 روزهای اول هیچ مشکلی نبود ، بهار و تابستان گذشت ، نه بادی بود و نه طوفانی ، دوستی شون محکم بود ... تا اینکه زمستون رسید ...

اون فهمید که این درخت تا ابد نمیتونه باهاش باشه ، باید زودتر بره اما خیلی به درخت وابسته شده بود . اما سرانجام ناگزیر شد.

 روزهای اول خیلی سخت بود ، باید روی پای خودش می ایستاد .

 به خودش قول داد دیگه به هیچ درختی تکیه نده ، اما مگه میشد ؟ خسته شد ... خسته.  حس کرد باید یک تکیه گاه داشته باشد .

داشت از بین میرفت .

و رفت !

 حالا فقط مییتونست روزهای خوش با درخت بودن رو یادآوری کنه .

 اما میدونی ؟ اون خوشی ها ضعف بزرگی داشت. اون تبدیل شده بود به یک آدم وابسته ، فکر بی او بودن رو نکرده بود و حالا درمانده بود. نمیدونست باید چیکار کنه از فردا ...

 روزهای سختی بود.

 درخت بارها ازش درخواست کرده بود تا فکر روزهای بی او بودن رو بکنه ، مبادا درمانده بشه اما ...

 زندگی خیلی سخت شده بود .. و هست ...

.

 پ.ن :

 وقتی بودی دلم میخواست اینجوری نباشی ، چون خلاف ارزش هام داشتم حرکت میکردم و نمیتونستم نه بگم ، در عین حال وقتی نبودی خیلی چیزا قطع شد .

 زندگی پیچیده ست ، میتونیم ادای بنده های ناسپاس رو دربیاریم که ... زندگی همین گندیست که هست !

 یک نفر به من بگوید چی درست است و چی غلط :(

  • ۹۴/۰۹/۰۳
  • دخت ایرانی

نظرات (۲)

بیا باور کنیم که دلواپسیم.
بیا باور کنیم که هنوز آب از سر این رابطه نگذشته.
هنوز من برای تو شعر می گویم و تو دلتنگی ات را به روی کسی نمی آوری.
باور کنیم که آدمیزاد با هر رها کردنی، ذره ای از خودش را ذوب می کند.
با هر رها کردنی یک عالمه تنهایی می آید و جاهای خالی را پر می کند.
تنهایی از آن حس های وفادار است، اگر آمد، می ماند.
از جنس عشق است.
از جنس توست.
نمی رود.
باور کنیم که با هر رفتنی، تکه ای از جان هم می رود.
من باور کرده ام،
تو هم باور کن که کسی برای من، " تو " نمی شود.

پاسخ:
میدونم که خیلی دور نیستی ...
مخاطب این نوشته !
 #شیما_سبحانی
😔

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی