با نام و یاد خداوند متعال انشای خود را آغاز می کنم
موضوع انشا : تابستان خود را چگونه گذراندید ؟!
حال که پاییز رخ نموده ، تازه یادمان افتاده که برگ ها نشانی بجای میگذراند از قدم های دو پرنده ، و تو باید بخاطر داشته باشی که هنوز در نیمه های صف هستی و نوبتت نشده ! حیف که صف "یه دونه ای ها" یی وجود ندارد تا با آن زمان را دور بزنی.
آدمی باید دمی بنشیند و نگاهی به گذشته ها بیندازد ، مثلا اندکی در اتلاف فرصت هایش تامل کند چراکه فرصت ها چون ابر بهاری می گذرند .
آن چه که امروز بیش از همه چیز آزارم داد ، فکر کردن درباره ی " بااااز آآآآمد بوی ماه مدرسه ، بووووی شادی های راه مدرسه " بود
هیچگاه نفهمیدم شادی های راه مدرسه چه بود . شاید از کودکی مسیر را اشتباه طی می کردیم !
به هر حال هیچ تمایلی به بازگشت به آن دوران ندارم.
چه بسا تمام آن اتلاف وقت بوده است !
دروغ نگفته ام اگر بگویم تمام تابستان در اندیشیدن به سه ماه پیش از تابستان گذشت .
راستی وقتی پاسخی مناسب برای "چه شد اینطور شد ؟ " نمی یابی ، چه می کنی ؟
شرکت در کلاس های مختلف (طبق معمول همیشه) از ویژگی های تابستان امسال بود .
آیا کودکان آینده به میزان مهارت های پدر و مادرشان توجهی دارند ؟!
مشغولیات دور و نزدیک ، و نبود فضای مناسب موجب شد تا بعد از شش سال مجددا به فکر نوشتن وبلاگ بیفتم ، با اندکی تغییر ، لذا امکان بروز کاستی هست ، به بزرگی خود عفو کنید.
هرگاه دلم اندکی هوای نوشتن کرد ، سر میزنم.
یا علی